دیشب دوباره کار دلم اشک و آه بود فریاد دلخراش من از قعر چاه بود...
ای کاش می شد از تو بگویم خدای عشق از خاطراتمان که تو بودی و ماه بود...
من مثل یک کبوتر بر بام شانه ات کی بینمان خطوط سیاه گناه بود؟
یادش بخیر خنده و بازی کودکی بر روی دست های تو تابم به راه بود
آری! منم همان که زگل آفریده ای آن کس که ظلم کرده بخود، بی پناه بود
در آسمان سراغ تو را می گرفتم و ... جا پای مهربان تو در بین راه بود...
ممنونم از تحمل طولانیت عزیز! بر بنده ای که حاصل عمرش تباه بود
حالا برای توبه و اصرار آمدم امشب دوباره کار دلم اشک و آه بود...
|